پرش به محتوا

بهیه‌خانم

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه است که توسط PPAB14 (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ۱۱ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۵۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی داشته باشد.

بَهیّه خانم
بَهیّه خانم - 1895 میلادی
اطلاعات شخصی
زاده
فاطمه سلطان نوری

اواخر 1846 - اوایل 1847 میلادی
درگذشته۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۳۲ (۸۶ سال)
محل دفنباغ‌های بهائی حیفا
۳۲°۴۸′۵۲٫۵۹″ شمالی ۳۴°۵۹′۱۴٫۱۷″ شرقی / ۳۲٫۸۱۴۶۰۸۳°شمالی ۳۴٫۹۸۷۲۶۹۴°شرقی / 32.8146083; 34.9872694
دینبهائی
ملیتایرانی
والدینبهاءالله (پدر)
آسیه خانم (مادر)
بستگانعبدالبهاء (برادر)
شوقی افندی (نوه برادری)

بَهیّه خانم (۱۸۴۶ در تهران - ۱۵ ژوئیه ۱۹۳۲ در حیفا) ملقب به ورقهٔ عُلیا[۱][۲] و با نام اصلی فاطمه سلطان متولد شده. او تنها دختر بهاءالله و آسیه‌خانم[۳] و خواهر تنی عبدالبهاء بود. وی دارای مقام بسیار والایی در دیانت بهایی است[۴] و از بزرگ‌ترین زنان تاریخ بهائیت به‌شمار می‌رود.[۱][۵][۱][۶][۷][۸][۹] او طی سال‌های متمادی و در اختلافات داخلی بین خانواده بهاءالله که منجر به انفصال بسیاری از اعضای خانواده از بدنه دیانت بهایی شد، به جانشینان منصوص بهاءالله یعنی عبدالبهاء و شوقی افندی وفادار ماند و از ایشان پشتیبانی کرد.[۳][۱] وی در زمان سفرهای عبدالبهاء به اروپا و امریکا (بین سال‌های ۱۲۸۹ تا ۱۲۹۲)[۱۰] و سفر شوقی افندی به اروپا (بین سال‌های ۱۳۰۱ تا ۱۳۰۳)[۱۱] سِمت رهبر اجرایی آیین بهایی را برعهده داشت. سمتی که تا پیش از این برای یک زن در تاریخ ادیان ابراهیمی بیسابقه بوده است.[۳][۱][۱۲] به اعتقاد بهائیان، در هر ظهور الهی زنی مقدس وجود دارد که به «قهرمان جاودانه» آن ظهور بدل میگردد. [۱۳] در زمان عیسی مریم مقدس، در زمان محمد دخترش فاطمه زهرا و در زمان باب طاهره این نقش را ایفا نموده اند [۱۳] و بهائیان معتقدند که بهیه خانم دارای نقشی مشابه در دور بهائی است. [۱۴] [۱۵] [۱۳] [۱۶] [۱۷] [۱۸]

سوزان استایلزمنک و ارویند شارما از بهیه‌خانم، آسیه‌خانم و طاهره قرةالعین به عنوان «سه زن مهم در آئین بهایی» یاد کرده‌اند.[۱۹][۲۰]

بِهیّه‌خانم هیچ‌گاه ازدواج نکرد و زندگی‌اش را وقف خدمت به پدرش بهاءالله و برادرش عبدالبهاء کرد.[۲۱] او در ۲۴ تیر ۱۳۱۱[۲۲] در حیفا درگذشت و در باغ‌های بهایی در کوه کرمل دفن و آرامگاه و بنای یادبود او در مرکز جهانی بهایی ساخته شد.[۳]

در دوران حیات بهاءالله

تهران (1846-1852 میلادی)

او که در یک خانواده ثروتمند در تهران به دنیا آمد، [۲۳] به یاد می آورد که پدر و مادرش به خاطر خدماتشان به فقرا تحسین میشدند. [۲۴] [۲۵] بهاریه معانی، محقق بهائی، می نویسد که بهیه خانم احتمالاً در اواخر سال 1846 یا اوایل 1847 میلادی به دنیا آمد است. [۲۶]

دوران کودکی او مملو از شادی بود. او خود توصیف میکند که به چه میزان دوست داشته تا به همراه برادرش عبدالبهاء "در باغ های زیبا بازی کند". [۲۷] بهیه خانم سالهای اولیه زندگی خود را در محیطی سرشار از امتیازات اجتماعی، ثروت و عشق گذراند. خانه پدری ایشان در تهران و دیگر خانه های روستایی متعلق به خانواده اش همگی در کمال راحت و آراستگی بود و بهیه خانم و دو برادرش – عباس و مهدی – از هر مزیتی که جایگاه رفیع خانوادگی شان می توانست ارائه دهد برخوردار بودند. بهیه خانم تنها شش سال داشت که پدرش در سال 1852 میلادی دستگیر و در زندان سیاه چال تهران محبوس شد. خانه مسکونی ایشان مصادره شد و تمامی اثاثیه آن به غارت رفت. او به خوبی نعره های اوباشی را که به غارت بابیان میپرداختند به یاد میآورد. نعره هایی که در ضمیر او رد پایی پررنگ از خود برجای گذاشتند. او باقیمانده عمر خود را به همراهی بهاءالله در محرومیت، تبعید و زندان گذراند. تبعیدهایی که هزینه آن را خانواده غارت شده او مجبور بودند تا بدایتا با فروش هدایای ازدواج مادرش تامین کنند. بهیه خانم در دوران بزرگسالی نیز به انتخاب خویش به همراهی با بهاءالله ادامه داد.[۲۸] [۲۹]

بغداد (1853-1863 میلادی)

در ژانویه 1853 بهاءالله به بغداد تبعید شد و او و خانواده‌اش مجبور به سفری دشوار از تهران در میان کوه‌های پوشیده از برف شدند. بهیه خانم به یاد میآورد که پس از ورود به بغداد پدرش در کارهای مربوط به خانه کمک می کرده. [۳۰] بهاءالله اما مدتی بعد بی خبر بغداد را به دلایلی و به تنهایی ترک میکند و در کوهستانهای اطراف سلیمانیه کنج عزلت میگزیند. در این اثنا رهبر اسمی دیانت بابی، برادر ناتنی بهالله، میرزا یحیی سرپرست خانواده او میگردد. میرزا یحیی، طبق گفته بهیه خانم، او را از خروج از خانه برای بازی با کودکان دیگر منع میکرده[۳۱] و در موردی دیگر به پزشک اجازه نمیدهد تا برادر تازه متولد شده او را که به مراقبت پزشکی نیاز داشته ملاقات کند که نتیجتا موجب مرگ نوزاد میگردد. غم و اندوه مشترکی که عبدالبهاء ، مادرش و او احساس می‌کردند، باعث شد تا مونس همیشگی یکدیگر باشند. بهیه خانم سالها بعد در مورد آن ایام میگوید: «من غم و اندوه آن روزها را به وضوح به یاد دارم». [۳۲] وقتی بهاءالله پس از نزدیک به دو سال گوشه نشینی به خانه باز میگردد، خانواده او بسیار خوشحال میشوند. [۳۳] بهیه خانم به یاد میآورد که چگونه در «انتظاری نفسگیر» [۳۴] مترصد دیدار پدرش بوده است.

در بغداد بهیه پا به دوران جوانی گذارد[۳۵] و از او به وقار، ملاطفت، آراستگی، مهربانی و صمت یاد می شده. [۳۶] شوقی افندی با اشاره به دوران نوجوانی او اظهار می دارد که مأموریت هایی به او سپرده میشد که «هیچ دختر هم سن و سال او نه می توانست و نه علاقهمند به انجام بود». [۳۷] بهیه دریچه منحصر به فردی به سوی شرایط اعلان رسالت بهالله در باغ رضوان بغداد میگشاید و از او شنیده شده که در شرح این واقعه میگوید: بهاءالله دعوی خود را در حضور پسرش عبدالبهاء و چهار نفر دیگر اعلان نمود. [۳۸]

استانبول/ادرنه (1863-1868 میلادی)

در ماه مه 1863 میلادی بهاءالله به همراه خانواده اش به استانبول ، پایتخت امپراتوری عثمانی تبعید شد .[۳۹] در استانبول بود [۴۰] که بهیه خانم تصمیم گرفت تا هرگز ازدواج ننماید. [۴۱] تصمیمی که هرچند در آن عصر و برای زنی از طبقه او بسیار عجیب بود، اما با موافقت کامل بهاءالله همراه شد. [۴۲] پس از مدت کوتاهی در استانبول خانواده او مجددا و این بار به ادرنه تبعید شدند. بهیه خانم خود توصیف میکند که تا زمان سفر به ادرنه زنی جوان و قوی بود است،[۴۳] اما ادرنه دوران بسیار ناخوشایندی را برای او به همراه داشته است. [۴۴]

بهیه در زمان دسیسه مسمومیت بهاءالله در ادرنه 20 ساله بود. [۴۵] او به خوبی واقف بود که ممکن است از پدرش جدا شود و وقتی خبر رسید که خانواده بهاءالله باید جداگانه و به دو مقصد مختلف تبعید شوند، بهیه مرحمی شد بر نگرانی های مادر و برادرش. [۴۶] شوقی افندی با اشاره به نقش او در قضیه انفصال فی مابین میرزا یحیی و بهاءالله در سال 1868، خاطرنشان می کند که بهیه خانم از فعال ترین افراد در تشویق بابیان به پذیرش ادعاهای پدرش بود است. [۴۷]

عکا (1868- 1870 میلادی)

در ژوئیه 1868، دولت عثمانی، بهاءالله و خانواده اش را به زندان شهر عکا تبعید کرد که در آن زمان واقع در بخش سوریه از امپراتوری عثمانی بود. [۴۸] [۴۹] بهیه خانم 21 ساله بود که به عنوان یک زندانی وارد عکا شد. [۵۰] [۵۱] این چهارمین و آخرین تبعید او تا پایان حیاتش بود. [۵۰] او با وجود اینکه در اوایل دهه دوم زندگی بود [۵۲] اما همچنان مصمم بود تا ازدواج ننماید. [۵۳] پس از رسیدن به اسکله عکا، تبعیدیان سرگردان و به شدت خسته بودند. [۵۴] مردم محلی به زبان عربی ایشان را به سخره میگرفتند و بهیه خانم که قادر به درک این زبان بود می شنید که چگونه قرار است تا خانواده او را به دریا اندازند یا به زنجیر کشیده و زندانی کنند. [۵۴] او بعدها در تأثیر این وقایع بر ذهن جوانش اینچنین میگوید: "هرچند دشوار مینماید، اما تصور کنید که این‌ وقایع چه تأثیر طاقت فرسایی بر ذهن دختری جوان چون من میتوانسته داشته باشد. آیا می توانید باور کنید که گفتار من عین واقعیت است و این که زندگی من با زندگی دیگر زنان هموطنم چقدر متفاوت بوده است؟". [۵۴]

غذا در دسترس نبود و بهیه خانم به یاد می‌آورد که چگونه بهاءالله از غذای ناچیز خود میگذشت تا کودکان گرسنه نمانند. [۵۵] خانواده او در چند سلول‌ کوچک در مجاورت هم محبوس شده بودند. کف سلولها تا مچ پا از لجن پوشیده بود، و شرایط بقدری سخت بود که در روزهای اولیه بهیه خانم چندین بار بیهوش شد، "شاید این مصیبت بارترین تجربه ای بود که در زندگی داشته ام". [۵۶] این دوره برای بهیه خانم، و بسیاری از دیگر بهائیان همراه، به دلیل مرگ سه بهائی در زندان و رفتار خصمانه مردم شهر، بسیار پر اضطراب بود. به ویژه حادثه مرگ میرزا مهدی، کوچکترین برادر بهیه خانم، هر آنچه از صبر و قرار برای خانواده باقی مانده بود را ربود. [۵۶] پس از مرگ میرزا مهدی در سال 1870 بهیه لباس های آغشته به خون او را جمع کرد و برای همیشه نگاه داشت[۵۷] .

عکا (1870-1892 میلادی)

"قصر" بهجی

در سال 1870 مردم عکا کم کم شروع به احترام گذاردن به بهائیان، به ویژه به عبدالبهاء، نمودند. [۵۸] عبدالبهاء توانست ترتیبی دهد که در شهر عکا خانه ای برای خانواده اجاره شود و بهیه 23 ساله بود که بالاخره توانست ساختمان زندان عکا را ترک نماید. بعدها و در حدود سال 1879 خانواده او به قصر بهجی،که یک بیماری همه‌گیر باعث فرار ساکنان آن از عکا شد بود، نقل مکان کردند . دوران عکا با وجود شروع ناخوشایندش، مکان برخی از شادترین سالهای زندگی بهیه خانم شد. [۵۹] با ازدواج عبدالبهاء و منیره خانم ، بهیه و منیره که تقریبا هم سن و سال بودند به دوستانی صمیمی و مونسی همیشگی بدل شدند. [۶۰] با گذشت زمان بهائیان درمییافتند که ازدواج بهیه خانم بعید به نظر میرسد و همگی به این انتخاب او احترام میگذاشتند. [۶۱] بهیه خانم به مادر و پدرش در خدمت به زائرانی که به دیدار بهاءالله می آمدند کمک می کرد. بهیه به پدرش بسیار نزدیک بود و بهاءالله او را در یکی از مکاتیب خود اینگونه مخاطب میسازد: "...و ما احلي حضورك لدي الوجه و نظري اليك و عنايتي اليك و فضلي عليك و ذكري اياك..." [۶۲]

آرامگاه بَهیّه خانم

یکی از مصائب بهیه خانم در این دوره زمانی مرگ مادرش در سال 1886 بود. او از کودکی به مادرش بسیار نزدیک بود و مرگ او بهیه را با خلأ ای عظیم در زندگی مواجه کرد. [۶۳] با مرگ مادرش، نواب، بهاءالله لقب «ورقه علیا»، که تا پیش از آن لقب نواب بود، را به او داد و از آن پس بهیه نقش مدیریت امور خانه، که شامل میزبانی جلساتی برای بانوان زائر نیز میشد، را بر عهده گرفت. بهیه در دورانی که عبدالبهاء قیادت دیانت بهائی را بر عهده داشت نیز به ایفای این نقش ادامه داد. [۶۴] شش سال بعد از درگذشت نواب یعنی در سال 1892 بهاءالله نیز درگذشت. بهیه در غم از دست دادن پدرش چنان در سوگ نشست که بسیار لاغر و ضعیف شده بود. بعد از فوت پدر، عبدالبهاء، به نص صریح وصیتنامه کتبی بهاءالله، به ولایت دیانت بهائی منصوب شد و بهیه تنها بازمانده از خانواده‌ خویش بود که به حمایت از او قیام کرد.[۶۵] [۶۶] بهیه نخجوانی او را دارای هوشیاری، درایت، ادب، شکیبایی مفرط و شجاعت قهرمانانه توصیف میکند. [۶۷]

بعد از درگذشت بهاءالله

بهیه ملقب به «ورقه علیا».

نقش مذهبی

اولین زائران غربی

در سال 1898 بود که اولین زائران غربی، از جمله فیبی هرست ، لوا گتسینگر ، الا گودال کوپر، می ماکسول و اولین بهائی آفریقایی تبار رابرت ترنر، از عبدالبهاء و بهیه در فلسطین دیدن کردند. [۶۸] [۶۹] علیرغم وضعیت نامناسب جسمانی، بهیه خانم این زائرین را به حضور پذیرفت. [۷۰] این زیارت عمیقاً بر بهیه خانم تأثیر گذاشت و مایه سرور خانواده عبدالبهاء در آن تبعیدگاه شد. [۷۱] با توجه به پیشینه فرهنگی و باورهای مذهبی مردم در شهر عکا، بهیه خانم بیشتر وقت خود را با بانوان زائر می گذراند تا آقایان. [۷۲] لیدی بلومفیلد می نویسد که بهیه خانم «به شدت دلبسته ی» [۷۳] برادر و خاطرات والدینش بود. او به "حس شوخ طبعی"[۷۳]و هوش "قابل توجه" بهیه نیز اشاره مینماید. [۷۳] اندکی پس از این وقایع ، بهیه خانم در نامه ای به یکی از زنان بهائی ایرانی چنین مینویسد:

جستارهای وابسته

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ (Bramson 2004، صص. 102–103)
  2. تساوی زنان اصل مکملیت دیانت بهائی بایگانی‌شده در ۱۲ نوامبر ۲۰۱۷ توسط Wayback Machine، سایت آئین بهائی
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ (Smith 2000، صص. 86–87)
  4. تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی، نوشتهٔ مرتضی احمد آ. (نام مستعار؛ نشریافته در سال ۱۳۴۴)
  5. "Early Bahá'í Heroines". Bahá'í International Community. Archived from the original on 17 June 2008. Retrieved 2008-07-05.
  6. "Women and the Bahá'í Faith". Religion and Women. Archived from the original on 3 March 2016. Retrieved 2008-07-05.
  7. (Khan 2005، صص. 17,35)
  8. "Maxwell Pilgrim Notes". Bahá'í Library Online. Retrieved 2008-07-05.
  9. (Ma'ani 2008، ص. 149)
  10. ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۳ میلادی
  11. ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۴ میلادی
  12. (Khan 2005، صص. 78, 79, 84, 131)
  13. ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ "Women and the Baháʼí Faith". Religion and Women. Archived from the original on 2016-03-03. Retrieved 2008-07-05.
  14. "Early Baháʼí Heroines". Baháʼí International Community. Archived from the original on 17 June 2008. Retrieved 2008-07-05.
  15. (Bramson 2004)
  16. (Khan 2005)
  17. "Maxwell Pilgrim Notes". Baháʼí Library Online. Retrieved 2008-07-05.
  18. (Ma'ani 2008)
  19. Susan Stiles Maneck، Táhirih.
  20. Arvind Sharma، ۲۳۸.
  21. BAHĀʾĪYA ḴĀNOM بایگانی‌شده در ۱۷ نوامبر ۲۰۱۷ توسط Wayback Machine Encyclopædia Iranica
  22. ۱۵ ژوئیه ۱۹۳۲ میلادی
  23. (Smith 2000)
  24. (Bowers 2004)
  25. Khánum is a Persian term meaning lady or madam
  26. (Ma'ani 2008)
  27. (Blomfield 1975)
  28. "Early Baháʼí Heroines". Baháʼí International Community. Archived from the original on 17 June 2008. Retrieved 2008-07-05.
  29. (Khan 2005)
  30. (Khan 2005)
  31. (Khan 2005)
  32. (Blomfield 1975)
  33. (Blomfield 1975)
  34. (Blomfield 1975)
  35. (Blomfield 1975)
  36. (Bramson 2004)
  37. (Khan 2005)
  38. (Walbridge 2005)
  39. (Taherzadeh 1976)
  40. The Baháʼí World vol. XVIII, A Tribute to the Greatest Holy Leaf - Ruhiyyih Khánum pp. 50
  41. (Smith 2000)
  42. (Khan 2005)
  43. (Taherzadeh 1977)
  44. (Khan 2005)
  45. (Ma'ani 2008)
  46. (Ma'ani 2008)
  47. (Khan 2005)
  48. Gascoigne, Bamber (2001). "Hystory of Syria and Palestine". HistoryWorld.Net. Retrieved 2009-06-22.
  49. (Ma'ani 2008)
  50. ۵۰٫۰ ۵۰٫۱ (Taherzadeh 1976)
  51. "Early Baháʼí Heroines". Baháʼí International Community. Archived from the original on 17 June 2008. Retrieved 2008-07-05.
  52. (Blomfield 1975)
  53. (Ma'ani 2008)
  54. ۵۴٫۰ ۵۴٫۱ ۵۴٫۲ (Phelps 1912)
  55. (Khan 2005)
  56. ۵۶٫۰ ۵۶٫۱ (Phelps 1912)
  57. (Bowers 2004)
  58. (Blomfield 1975)
  59. (Khan 2005)
  60. (Ma'ani 2008)
  61. (Ma'ani 2008)
  62. (Research Department at the Baháʼí World Centre 1982)
  63. (Ma'ani 2008)
  64. (Universal House of Justice 1986)
  65. (Khan 2005)
  66. Merrick, David (2009). "Ascension of Baha'u'llah in 1892" (PDF). Holy Day Stories. Diana Merrick. Retrieved 2009-06-19.
  67. (Universal House of Justice 1986)
  68. (Khan 2005)
  69. (Ma'ani 2008)
  70. (Smith 2000)
  71. (Khan 2005)
  72. (Khan 2005)
  73. ۷۳٫۰ ۷۳٫۱ ۷۳٫۲ (Blomfield 1975)

منابع