پرش به محتوا

اسماعیل دوم سامانی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Mahdiye h (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
ویراستاری مقاله
برچسب‌ها: حذف حجم زیادی از مطالب منبع‌دار ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
(۹۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲۹ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{ویکی‌سازی}}
{{جعبه اطلاعات حاکم|عنوان= ابوابراهیم اسماعیل بن نوح |تصویر=|اندازه تصویر=|زیرنویس تصویر=|دوران= سامانیان|تاجگذاری=|تفویض=|تعمید=|نام کامل=ابو ابراهیم اسماعیل بن نوح منتصر|لقب= منتصر|زادروز=|زادگاه=|تاریخ درگذشت=|محل درگذشت=|آرامگاه=|پیش از=|پس از=|شهبانو=|همسر=|همسر ۱=|همسر ۲=|همسر ۳=|کاخ=|دودمان=|آواز سلطنتی=|شعار سلطنتی=|پدر=اعین|مادر=|فرزندان=|دین=اسلام|امضاء=}}<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلایی تاریخ ایران بعدازاسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=جواد|ناشر=|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص470}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلایی تاریخ ایران بعدازاسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=جواد|ناشر=|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص468}}</ref>'''ابوابراهیم اسماعیل بن نوح منتصر''' آخرین بازمانده از امیران سامانی بود. تحرکات و تلاش‌های منتصر در نبردهایی که میان او و ایلک خان که نیروهای آواز قبایل مختلف ترک تشکیل یافته بود ثمری نبخشید و سرانجام با شکست او، قلمرو سامانی میان حاکمان نو پای ترک تقسیم شد. از میان قبایل ترک، [[ترکان غز]] تا آخرین روزهای حیات سامانیان، به آنها وفادارماندند و [[اسماعیل بن نوح منتصر]] را درسال ۳۹۳هنگام نبرد با ایلک خان، یاری رساندند. سرانجام [[منتصر]] در ربیع الاول سال۳۹۵ توسط عربان بنی بهیج که شبانه برمنتصرهجوم بردند به قتل رسید. مقبرهٔ او، در بین مردم بنام مقبره علم بردار، یاعلمدارمشهور است، بافاصله کمی ازروستای آستان بابا نزدیک کرکی واقع است.
{{ویراستاری}}
{{جعبه اطلاعات حاکم
|عنوان= اسماعیل دوم سامانی{{سخ}}المنتصر
|تصویر=Isma'il Muntasir.jpg
|اندازه تصویر=۳۰۰
|زیرنویس تصویر=نگاره‌ای از نبرد بین ابوالقاسم و امیر منتصر سامانی
|دوران=۳۸۹–۳۹۵ ه‍.ق
|تاجگذاری=
|نام کامل=ابوابراهیمْ اسماعیل بن نوح بن منصور بن نصر سامانی
|زادروز=
|زادگاه=[[بخارا]]، [[خراسان]]
|تاریخ درگذشت=۳۹۵ ه‍.ق
|محل درگذشت=[[کرکی (ترکمنستان)|کرکی]]، [[ترکمنستان]] کنونی
|آرامگاه=مقبره علم‌بردار، [[کرکی (ترکمنستان)|کرکی]]
|پیش از=آخرین امیر سامانی
|پس از=[[عبدالملک دوم سامانی]]
|همسر=
|دودمان=[[سامانیان]]
|پدر=[[نوح دوم سامانی]]
|مادر=
|فرزندان=}}


'''اسماعیل دوم سامانی''' ملقب به '''امیرِ مُنتَصِر''' آخرین بازمانده از [[امیر (عنوان)|امیران]] سلسله [[سامانیان]] بود. تحرکات و تلاش‌های اسماعیل در نبردهای میان او و [[ایلک خان]] [[آل افراسیاب|قراخانی]] که نیروهایش از قبایل مختلف ترک تشکیل یافته بود، با موفقیت همراه نبود و سرانجام با شکست اسماعیل، قلمرو سامانی میان حاکمان نوپای تُرک، یعنی [[آل افراسیاب|قراخانیان]] و [[غزنویان]] تقسیم شد.
== نبردهای منتصر ==
پس از دستگیری [[عبدالملک]] و خاندان سامانی یکی برادران امیر عبدالملک، بنام ابوابراهیم اسماعیل بن نوح منتصر موفق شد فرارکند. ابوابراهیم به [[بخارا]]رفت و مدتی کوتاه به گونه‌ای مخفیانه درآنجا به سر برد. پس از بخارا به خوارزم رفت. در [[خوارزم]] عده‌ای از بزرگان دولت سامانی، به ابوابراهیم پیوستند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=فرهنگ تمدن اسلامی در قلمرو سامانی|نام خانوادگی=ناجی|نام=محمدرضا|ناشر=امیرکبیر|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص۱۳۳}}</ref>ابوابراهیم ارسلان بالو را به عنوان سپهسالاری لشکر خود برگزید. [[ارسلان بالو]] از جانب منتصر سامانی به بخارا تاخت. در بخارا جعفرتگین عده‌ای از امرای او را به اسارت گرفت و به پایتخت خوارزم که جرجانسیه بود فرستاد او در تعقیب فراریان تاحدود [[سمرقند]] پیش رفت. پس از آن ابوابراهیم به بخارا بازگشت اهالی بخارا به گرمی از او استقبال کردند. ایلک بااطلاع از این موضوع تصمیم گرفت که باری دیگر به [[ماوراءالنهر]] لشکرشی کند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=فرهنگ وتمدن اسلامی درقلمروسامانیان|نام خانوادگی=ناجی|نام=محمدرضا|ناشر=امیرکبیر|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص۱۳۳}}</ref>ابوابراهیم و یارانش به خراسان عقب نشنی کردند درآن زمان امیرنصر برادر سلطان محمود که در نیشابور حکومت میکرداز روبه رو شدن با منتصرامتناع کرد و از نیشابور به هرات رفت سلطان محمود پس از آگاهی از این موضوع به سوی نیشابو رفت منتصر هم آن شهر را ترک کرد و به سمت اسفراین حرکت کرد. در زمان اقامت [[سلطان محمود]] در نیشابور غلامان ترک او شورش کردند عده‌ای ازاین غلامان از ترس تنبیه شدن فرار کردند و به منتصر پیوستند از جمله این افراد ابوالقاسم سیمجوری بود که به خدمت منتصر درآمد پس از آن منتصر به همراه جمعی از یاران خود و ابوالقاسم سیمجوری برای دریافت کمک نظامی به نزد وشمگیر رفت. این زمان مقارن بود با اوضاع نابسامان و آشفتهٔ حکومت [[آل بویه]]. قابوس به منتصر توصیه کرد ابتدا قلمرو آل بویه را تصرف کند. منتصر به همراه پسران وشمگیر به سمت ری لشکر کشید. درآنجا بزرگان دربار آل بویه با فریب از جمله منتصر به ری خودداری کردند سپس منتصر به سمت نیشابور حرکت کرد ابومنصور برادر سلطان محمود نیشابوررا ترک کرد واین باعث شد نیشابور به تصرف منتصردراید. (شوال ۳۹۱) سلطان محمود حاجب التونتاش را به کمک امیرنصر فرستاد آنها سپاه ابوابراهیم را شکست دادند و او را مجبور به ترک نیشابور کردند. منتصرپس ازان به [[گرگان]] رفت دراین زمان ابوابراهیم، ارسلان بالو را که سپهسالار لشکراو بود به دلیل استیلای زیاد به قتل رساند. منتصرباسپاه امیرنصر درگیرشد و با شکست مواجه شد. دراین نبرد و درگیری سیمجوری و توزتاش به دام سپاه غزنوی افتادند. پس از آنکه ابوابراهیم شکست خورد مدتی را در نواحی مختلف سرگردان بود. او به قلمرو ترکان غز رفت و با یاری آنها باایلک خان درگیرشد ضربه‌ای بر لشکر ایلک خان وارد کرد. پس از آن منتصر به خراسان برگشت ولی موفق نشد. ابوابراهیم درحمله به بخارا موفقیت‌هایی بدست آورد درهمین زمان بودکه سپهسالار سمرقند به هواداری از منتصر با سه هزارتن از سپاهیانش به منتصر پیوست. منتصر در شعبان سال ۳۹۴ موفق شد. ایلک خان را متواری سازد. ایلک پس از شکستی که از منتصر خورد به [[ترکستان]]رفت و به جمع‌آوری سپاه پرداخت و سپس باری دیگر به جنگ با منتصر پرداخت.
سپاهان غز به دلیل اموال بسیاری که از سپاه ایلک بدست آورده بودند از منتصر جدا شدند. ازجمله یک از سران سپاه منتصر بنام [[ابوالحسن طاق]] با پنج هزار نفر به ایلک پیوست. این نبرد با شکست منتصر تمام شد و منتصر مجبورشد فرارکند. او پس ازشکست، بار دیگر برای گردآوری سپاه به [[خراسان]] رفت اما به هرکجا می‌تاخت ازدهای آفت دندان باز کرده می‌یافت. دلاور مرد سامانی پس از تلاش‌های نافرجام سرانجام در ربیع الاول سال ۳۹۵ در ولایت وایمرغ بدست عربهای بنی بهیج کشته شد دولت سامانی ساقط شد و قلمرو سامانی میان قراخانیان و [[غزنویان]] تقسیم شد.
غزان ازتسلیم اسرا به منتصرخودداری کردند. منتصر از ترس سازش آنها با ایلک خان از غزان خارج شد و به همراه و یاری سیصد سواره و چهارصد پیاده در گذرگاه درغان از جیحون که یخ بسته بود عبور کرد و به آمل شط رفت. در آنجا نامه‌ای شکایت آمیز به محمود نوشت و از او برای دفع ایلک خان استمدادکرد. سپس به امیدکمک ابوجعفرخواهرزاده از دست پروردگان سامانی به [[مرو]] رفت که با ایستادگی او دفع شد ودرسال۳۹۴ وارد ابیوردشد. در آن ناحیه، ابونصرنصربن محمود حاجب به منتصر کمک کرد در [[نساء]] خطبه بنام او خواند. مردم نساء از ترس مخالفت با خوارزمشاه از او کمک خواستند. منتصر به جنوشان رفت، در جوشان در برابر لشکر اعزامی [[خوارزمشاه]] شکست خوردند و تعدادی از یارانش از جمله ابونصر کشته شدند. پس از آن منتصر به اسفراین رفت مردم [[اسفراین]]هم از ترسی که داشتند او را بیرون کردند. [[منتصر]] پس از چند روز توقف در[[سرخس]]سپاهیانش را که پراکنده شده بودند گرد هم آورد و به ساحل قطنان در آن سوی جیحون حرکت کرد. او در جنگ با مدافعان [[بخارا]] به ثغرنور بخارا عقب‌نشینی کرد. اما پس از مدتی در جنگی آنان را شکست داد و تارومار کرد. دراین هنگام بود که رئیس الفتیان سمرقند، بنام ابن علمدار به همراه سه هزار مرد به اوپیوستند. غزان هم دوباره به او پیوستند و منتصر نیروهایی تازه یافت و در شعبان سال۳۹۴ ایلک خان را در نبرد سخت بنام بورنمذ شکست داد. باقی لشکریان منتصر کشته شدند منتصر پس از شکستی که خورد از جیحون عبور کرد و به [[خراسان]] فرارکرد. او به اندخوذ از نواحی [[جوزجان]]رفت و در تعقیب و گریز از برابر والیان وفادار سلطان محمود به جنابد، جومند و بسطام رفت. قابوس زیاری به کمک دوهزار مرد اورا دفع کرد. منتصر پس از آن به سمت [[نساء]] حرکت کرد وازآنجا به امید وعدهٔ خویشاوند خود بنام ابن سرخک سامانی به بخارا رفت امااین وعده فریب و دروغی بیش نبود. وقتی منتصربه چاه حماد در بیابان آمل شط رسید بسیاری از سپاهیان او که از جنگ و گریز چندساله خسته شده بودند از او جداشدند واو را رها کردند و با عبور از جیحون به حاجیان ایلک خان پیوستند. دشمن همهٔ گذرگاه‌های جیحون را محاصره کرد. منتصر هم مورد محاصره قرارگرفت. دو برادر منتصر اسیر شدند و به اوزکند فرستاده شدند و منتصر به منزلگاه ابن بهیج اعرابی از عربهای چادرنشین بیابان گریخت. در ربیع الاول سال۳۹۵ عربان شبانه بر منتصر هجوم بردند و او را به قتل رساندند. سپس پیکر منتصر را به روستای مایمرغ از نواحی رودبار زم درکرانه جیحون بردند و در همان‌جا اورا به خاک سپردند. سلطان محمود، وقتی خبرراشنید منزلگاه ابن بهیج و دیگر عربان را غارت کرد. مقبرهٔ نه چندان بزرگ آخرین بازمانده امیرسامانی، ابوابراهیم اسماعیل منتصر که در بین مردم به مقبره علم بردار یا علمدار مشهوراست مسافت کمی باروستای آستان بابا درنزدیکی کرکی دارد. مقبره او مانند آرامگاه سامانیان بنایی است مربع شکل و گنبدپوش. در مقبره علمدار بجای گچ بری در شکل‌های گوناگون شاهد کنده کاری روی آجرهستیم.
پس ازهجوم ایلک خان به [[ماوراء النهر]] و تسخیر و تصرف بخارا، ایلک خان ادعامیکرد برای اطاعت ازامیرسامانی آمده‌است، اما بلافاصله شروع کردبه دستگیرکردن فرماندهان نظامی، و بقایای خاندان آل سامان.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلایی ایران بعدازاسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=|ناشر=امیر کبیر|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص۴۶۷}}</ref>عبدالملک امیرسامانی، و برادرش منصور دوم، که نابیناشده بود وبرادردیگرش ابوابراهیم وابویعقوب وسایربازماندگان سامانی رابازداشت کرد وهرکدام ازآنهارا ازهم جداکرد وبه زندان انداخت تابایکدیگر توطئه ای راایجادنکنند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلاییایران بعدازاسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=جواد|ناشر=امیرکبیر|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص۴۶۷}}</ref> ازمیان فرزندان نوح سوم سامانی، ابوابراهیم اسماعیل بن نوح که دستگیرشده بود توانست باسرکردن چادرکنیزی ازخدمت کارانش ازمیان محبوسان بگریزد ودرخانه پیرزنی ازاهالی بخارا پنهان شود.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلایی ایران بعدازاسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=جواد|ناشر=امیرکبیر|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص۴۶۷}}</ref>[[قراخانیان]] تلاش کردند برای پیداکردن او ولی موفق نشدند تااینکه از پیداکردنش ناامیدشدند. پس ازآن منتصربه سمت خوارزم گریخت. درخوارزم بسیاری از خاندان آل سامان و جمعی از سربازان وسپاهیان دولت شکست خورده سامانیان به اوپیوستند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلایی تاریخ ایران بعدازاسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=جواد|ناشر=امیرکبیر|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=صص۴۶۷-۴۶۸}}</ref>سرانجام باسقوط حکومت سامانی وشهربخارا توسط قراخانیان، واستقلال سلطان محمود غزنوی برخراسان، یک نقطه امیدظاهرشد. اسماعیل منتصر، یکی از سرداران خودرا بنام [[ارسلان بالو]]، پس ازمستقرشدن درخوارزم برای تهاجم و فتح بخارافرستاد. ارسلان موفق شد بادستیابی بربخارا بسیاری از امرا و فراریان را دستگیرکند وآنهارا تاحدودسمرقندتعقیب کند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلایی تاریخ ایران بعدازاسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=جواد|ناشر=|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص468}}</ref> حتی دربرخوردی هم، مدافعان دیگر سمرقند را به شکست وادار کرد. وقتی این خبرها ازبخارا به اسماعیل دوم سامانی رسید، به [[بخارا]]رفت. درهمین میان وقتی ایلک خان باخبرشدباسپاهی گسترده عازم بخارا شدو زمانیکه اسماعیل هم این خبر راشنید به سمت ابیورد فرار کرد<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلایی تاریخ ایران بعدازاسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=جواد|ناشر=|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص469}}</ref>.منتصر درابیورد، پس از سر وسامان دادن به سپاه بسمت نیشابور رفت. نصربن سبکتکین، برادرسلطان محودغزنوی، که خلافت نیشابور را دردست داشت وقتی ازمقابله بااوناتوان شدبه هرات فرارکرد<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلایی تاریخ ایران بعدازاسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=جوادص|ناشر=|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص469}}</ref>.منتصر، بااستقرار درنیشابور، به رتق و فتق امور پرداخت این وضع هم دوام نیاورد محمودغزموی، بلافاصله به بخارا رفت و منتصررا سرکوب کرد. پس ازآن،منتصربه [[اسفراین]] گریخت. قبل ازآن، ابوالقاسم سیمجوری به اوپیوسته بود، اودراسفراین می‌خواست به جمع‌آوری مالیات بپردازد ولی اهالی آنجا، مخالفت کردندومجبورشد اسفراین راترک کند<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلایی تاریخ ایران بعداز اسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=جواد|ناشر=|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص469}}</ref>.منتصرپس ازآنکه هجوم محمودغزنوی رابه خراسان دید دیگردرآنجانماند وبسمت [[گرگان]] رفت وبه [[شمس المعالی قابوس بن وشمگیر]]پناه گرفت. قابوس هم پس ازاستقبال ازاو، بهترین اقدام راازسوی منتصر حرکت بسوی ری، ودست یابی براین ناحیه خالی ازمدعا دید.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلایی تاریخ ایران بعداز اسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=جواد|ناشر=|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص470}}</ref> پس ازآن اسماعیل به ری رفت. در وسط راه، با منصرف شدن ازاین مقصودسردارانش، تصمیم گرفت به نیشابورهجوم بردوآنجارا تسخیرکند. اودر شوال سال۳۹۱ در[[نیشابور]]مستقرشد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلایی تاریخ ایران بعداز اسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=جواد|ناشر=|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص470}}</ref> پس ازآن سریعاً، ماموران جمع مالیات را به ولایات اطراف فرستاد. باهجوم امیرنصرغزنوی، به نیشابور،منتصر مجبورشد بسمت گرگان فرارکند<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلایی تاریخ ایران بعدازاسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=جواد|ناشر=|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص470}}</ref>. این بار قابوس، برخلاف دفعهٔ قبل که ازاو استقبال کرد، بر بی کفایتی منتصر واطمینان از عدم توفیق و موفقیت او درآینده مطمئن شد. به همین دلیل دوهزارسپاهی به بیرون کردن از این منطقه فرستاد<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلایی تاریخ ایران بعداز اسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=جواد|ناشر=|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص470}}</ref>. ظاهراً پس ازشکست درنیشابور که ارسلان بالو، سردارخود را به دلیل قصور درجنگ به قتل رساندو بدنبال رانده شدن از گرگان ناگزیر، به سمت [[سرخس]] به راه افتاد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلایی تاریخ ایران بعدازاسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=جواد|ناشر=|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=صص470-471}}</ref> درربیع الاول سال۳۹۲، سپاه نصربن سبکتکین به مقابله بااو درسرخس شتافت. دراین نبرد منتصرشکست خورد وبسیاری از سردارانش به اسارت گرفته شدند وبه غزنه فرستاده شدند.منتصر پس ازشکست مجبورشد که به ترکان غز که به سامانیان اظهاروفاداری می‌کردند روکند. پس در شوال سال۳۹۳، باکمک آنها، به ماوراءالنهر حرکت کردتا باایلک خان جنگ کند. <ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلایی تاریخ ایران بعداز اسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=جواد|ناشر=|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص471}}</ref>درنواحی سمرقند باایلک خان روبه روشدواورا شکست داد. اسیران بسیاری به دستش افتاداما زمانیکه غزان ازتسلیم اسیران سپاه قراخانی، خودداری کردند، اسماعیل نسبت به وفاداری آنها دچارگمان شد. پس ازاینکه متوجه شدآنها قصدآزادی اسیران را دارند برای اینکه به ایلک خان نزدیک شوند باگروهی ازیاران مورداعتمادش ازجیحون گذشت<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلایی تاریخ ایران بعدازاسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=جواد|ناشر=|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص471}}</ref>. به دلیل زشت کاریهای منتصر و سوء رفتارهایش بامردم به هرکجا که می‌رفت مردم اورا بیرون می‌کردند. دراینجا بود ک منتصر به دلیل ناامیدی نامه ای به محمودغزنوی نوشت واز او برای دفع ایلک خان کمک خواست.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلایی تاریخ ایران بعدازاسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=جواد|ناشر=|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص471}}</ref> اوشعری راهم بیان کرد:
ازدیده که نقش تونمودم،


از میان قبایل ترک، [[ترکان غز]] تا آخرین روزهای حیات سامانیان، به آن‌ها وفادار ماندند و اسماعیل را در سال ۳۹۳ ه‍.ق هنگام نبرد با ایلک خان، یاری رساندند. سرانجام اسماعیل در [[ربیع‌الاول]] ۳۹۵ ه‍.ق توسط اعراب [[بنی بهیج]] که شبانه بر او تاختند کشته شد. آرامگاه او در میان مردم به نام «مقبرهٔ علم بردار» یا «مقبرهٔ علمدار» مشهور است و در فاصلهٔ کمی از روستای آستان‌بابا نزدیک [[کرکی (ترکمنستان)|کِرکی]] واقع است.<ref name=":1">{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان عصر طلایی تاریخ ایران|ص=۴۷۰}}</ref><ref name=":2">{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان عصر طلایی تاریخ ایران|ص=۴۶۸}}</ref>
توبهی وز دل که فروگذاشت زودم توبهی


== لشکرکشی به بخارا ==
وزجان که نداشت هیچ سودم توبهی
پس از دستگیری [[عبدالملک دوم سامانی]] یکی از برادرانش، یعنی اسماعیل، توانست بگریزد. اسماعیل به [[بخارا]] رفت و برای مدتی کوتاه مخفیانه در آنجا به سر برد، سپس از بخارا به خوارزم رفت، در [[خوارزم]] شماری از بزرگان دولت سامانی، به اسماعیل پیوستند.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان عصر طلایی تاریخ ایران|ص=۴۶۷ و ۴۶۸}}</ref><ref name=":3">{{پک|ناجی|۱۳۷۰|ک=فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان|ص=۱۳۳}}</ref> اسماعیل، ارسلان بالو را به عنوان سپهسالار لشکر خود برگزید. ارسلان بالو از سوی اسماعیل به بخارا تاخت. ارسلان در بخارا، جعفر تگین و شمار دیگری از امیران ایلک خان را به اسارت گرفت و به پایتخت خوارزم که [[کهنه‌گرگانج|جُرجانیه]] (گُرگانْج) بود فرستاد. ارسلان در تعقیب فراریان تا حدود [[سمرقند]] پیش رفت. پس از آن اسماعیل به بخارا بازگشت. اهالی بخارا به گرمی از او استقبال کردند. [[ایلک خان]] نیز با اطلاع از این موضوع تصمیم گرفت که برای بار دیگر به [[ماوراءالنهر]] لشکر بکشد.<ref name=":3"/><ref>[http://www.vajehyab.com/dehkhoda/ارسلان+بالو لغت‌نامهٔ دهخدا، درآیند «ارسلان بالو»]</ref>


== تصرف نیشابور ==
دیدم همه راو آزمودم توبهی
اسماعیل و یارانش به [[استان خراسان شمالی|جنوب خراسان]] عقب نشستند. در آن زمان [[نصر بن سبکتگین|امیر نصر]] برادر [[سلطان محمود غزنوی|سلطان محمود]] که در [[نیشابور]] حکومت می‌کرد، از رویارویی با اسماعیل پرهیزید و از نیشابور به [[هرات]] رفت. سلطان محمود پس از آگاهی از این موضوع به سوی نیشابور رفت. اسماعیل هم آن شهر را ترک کرد و به سمت [[اسفراین]] حرکت کرد. در زمان اقامت سلطان محمود در نیشابور، غلامان ترک او شوریدند. شماری از این غلامان از ترس تنبیه شدن گریختند و به اسماعیل پیوستند. یکی از این افراد [[سیمجوریان|ابوالقاسم سیمجوری]] بود. پس از آن اسماعیل به همراه جمعی از یاران خود و ابوالقاسم سیمجوری برای دریافت کمک نظامی به نزد [[قابوس بن وشمگیر]] رفت.<ref name=":3"/> این واقعه با اوضاع نابسامان و آشفتهٔ حکومت [[آل بویه]] مقارن بود. قابوس به اسماعیل توصیه کرد ابتدا قلمرو آل بویه را تصرف کنند. اسماعیل نیز به همراه پسران وشمگیر به سمت [[شهر ری|ری]] لشکر کشید. در آنجا بزرگان دربار آل بویه با فریب او، از حملهٔ وی به ری جلوگیری کردند. سپس اسماعیل به سمت نیشابور حرکت کرد. امیر نصر برادر سلطان محمود نیشابور را ترک کرد و این باعث شد در شوال ۳۹۱ ه‍.ق نیشابور به تصرف اسماعیل در آید. سلطان محمود حاجب التونتاش را به کمک امیر نصر فرستاد و آن‌ها سپاه اسماعیل را شکست دادند و او را مجبور به ترک نیشابور کردند.<ref name=":3"/>


== جنگ اسماعیل با ایلک خان ==
بنابراین درمرو به سرو سامان دادبه سپاهیانش پرداخت سپس به ابیورد و شهرهای دیگر خراسان رفت .<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاریخ سامانیان عصرطلایی تاریخ ایران بعدازاسلام|نام خانوادگی=هروی|نام=جواد|ناشر=|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=ص471}}</ref>وپس ازآن باسپاهیانش به بخارا هجوم برد. باوجود ضربات سنگینی که به سپاهیانش واردشد به دلیل پیوستن مردم سمرقندوقبایل غزبه او درشعبان سال۳۹۴، ایلک خان را درحوالی سمرقندشکست داد. چون ایلک خان نمی‌خواست ماوراءالنهر را ازدست بدهدبا سپاهی عظیم برگشت. درکنارسپاه ایلک خان بسیاری از افراد به منتصرپشت کردند واین عوامل باعث شکست اسماعیل می‌شد. پس منتصر ازجیحون عبورکرد ودرحوالی [[جوزجان]] رفت. درآنجاشروع به جمع‌آوری مالیات کردازاین رو ازآنجاهم بیرون شد وبه مرو رفت. سپاهیان محمودغزندی هم اورا از مرو بیرون کردند سپس به بسطام رفت. دربسطام با سپاهیان قابوس روبه روشد ونا امیدانه به سمت ماوراءالنهر بازگشت. سپاهیان منتصرکه دیگرازاین جنگ وگریزها خسته شده بودند درناحیه [[آمل شط]] اورا راهاکردند وبه سپاهیان ایلک خان پیوستند. دراین زمان منتصر مورد محاصره ترکان قرارگرفت و راهی جز فرارنداشت. حتی برادرانش به دست ترکان ایلک خانی افتادند. خوداوهم در [[مرو]] درمنطقه کوچ اعراب درمنزلگاه ابن بهیج جای گرفت. وسرانجام درربیع الاخر سال۳۹۵، این اعراب به تحریک شخصی بنام ماهروی شبانه اورا بقتل رساندند.
اسماعیل به [[گرگان]] رفت، و در این زمان ارسلان بالو را که سپهسالارش بود به دلیل نفوذ زیادی که پیدا کرده بود، به قتل رساند. اسماعیل با سپاه امیر نصر درگیر شد و شکست خورد. در این نبرد و درگیری، ابوالقاسم سیمجوری و توزتاش به دام سپاه غزنوی افتادند. اسماعیل پس از شکست، مدتی را در نواحی گوناگون سرگردان بود. او به قلمرو ترکان غز رفت و با یاری آن‌ها با ایلک خان درگیر شد و ضربه سختی بر لشکر او وارد کرد.

پس از آن، اسماعیل بدون اینکه موفقیت نظامی به دست آوره باشد به [[خراسان]] بازگشت.<ref name="ReferenceD">{{پک|ناجی|۱۳۷۰|ک=فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان|ص=۱۳۵}}</ref> او در حمله به بخارا موفقیت‌هایی کسب کرد، و در همین زمان بود که سپهسالار سمرقند به هواداری از اسماعیل با سه هزار تن از سپاهیانش به او پیوست. اسماعیل موفق شد ایلک خان و سپاهش رادر شعبان ۳۹۴ ه‍.ق به سختی شکست دهد. ایلک خان پس از این شکست به [[ترکستان]] رفت و به جمع‌آوری سپاه برای جنگ دوباره با اسماعیل مبادرت کرد؛ بنابراین، سپاهان غز به دلیل اموال بسیاری که از سپاه ایلک به دست آورده بودند از اسماعیل جدا شدند. از جمله یکی از سران سپاهش به نام ابوالحسن طاق با پنج هزار نفر به ایلک پیوست و در نتیجه، این نبرد با شکست اسماعیل تمام شد و وی مجبور شد بگریزد.

== شکست ایلک خان ==
اسماعیل پس از شکست، بار دیگر برای گردآوری سپاه به [[خراسان]] رفت؛ اما به هر کجا می‌تاخت با ناکامی رو به رو می‌شد. غزان از تسلیم اسرا به اسماعیل خودداری کردند. اسماعیل از ترس سازش آن‌ها با ایلک خان از قلمرو غزان خارج شد و به همراه و یاری ۳۰۰ سواره و ۴۰۰ پیاده در گذرگاه درغان از [[آمودریا|جیحون]] (که یخ بسته بود) عبور کرد و به آمل شط رفت.<ref name=":4">{{پک|ناجی|۱۳۷۰|ک=فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان|ص=۹۴}}</ref> در آنجا نامه‌ای شکایت‌آمیز به محمود نوشت و از او برای دفع ایلک خان استمداد کرد. سپس به امید کمک ابوجعفر خواهرزاده از دست‌پروردگان سامانی به [[مرو]] رفت که با ایستادگی او دفع شد{{گنگ}} و در سال ۳۹۴ هجری وارد [[ابیورد]] شد.<ref name=":4"/> در آن ناحیه، ابونصر بن محمود حاجب به اسماعیل کمک کرد و در [[نسا|نِسا]] خطبه به نام او خواند. مردم نسا از ترس مخالفت با خوارزمشاه از او کمک خواستند. اسماعیل به جوشان رفت. در جوشان در برابر لشکر اعزامی [[خوارزمشاه]] شکست خوردند و تعدادی از یارانش از جمله ابونصر کشته شدند.<ref name=":4"/> پس از آن اسماعیل به [[اسفراین]] رفت مردم اسفراین هم از ترسی که داشتند او را بیرون کردند. اسماعیل پس از چند روز توقف در [[سرخس]]، سپاهیانش را که پراکنده شده بودند گرد هم آورد و به ساحل قطنان در آن سوی جیحون حرکت کرد. او در جنگ با مدافعان [[بخارا]] به ثغرنور بخارا عقب‌نشینی کرد؛ اما پس از مدتی در جنگی آنان را شکست داد و تارومار کرد. در این هنگام بود که رئیس الفتیان سمرقند، به نام ابن علمدار به همراه سه هزار مرد به او پیوستند. غزان هم دوباره به او پیوستند و اسماعیل نیروهایی تازه یافت و در شعبان سال ۳۹۴، دوباره ایلک خان را در نبردی سخت به نام بورنمذ شکست داد.<ref name=":4"/>

== مرگ اسماعیل ==
باقی لشکریان اسماعیل کشته شدند اسماعیل پس از شکستی که خورد از جیحون عبور کرد و به [[خراسان]] فرار کرد. او به اندخوذ از نواحی [[جوزجان]] رفت و در تعقیب و گریز از برابر والیان وفادار سلطان محمود به جنابد، جومند و بسطام رفت. قابوس زیاری به کمک دو هزار مرد او را دفع کرد. اسماعیل پس از آن به سمت [[نسا]] حرکت کرد و از آنجا به امید وعدهٔ خویشاوند خود به نام ابن سرخک سامانی به بخارا رفت؛ اما این وعده فریب و دروغی بیش نبود. وقتی اسماعیل به چاه حماد در بیابان [[ترکمن‌آباد|آمل شط]] رسید بسیاری از سپاهیان او که از جنگ و گریز چندساله خسته شده بودند از او جداشدند و او را رها کردند و با عبور از جیحون به حاجیان ایلک خان پیوستند. دشمن همهٔ گذرگاه‌های جیحون را محاصره کرد. اسماعیل هم مورد محاصره قرار گرفت. دو برادر اسماعیل اسیر شدند و به اوزکند فرستاده شدند و اسماعیل به منزلگاه ابن بهیج اعرابی از عرب‌های چادرنشین بیابان گریخت. در ربیع‌الاول سال ۳۹۵، [[مردم عرب|عربان]] شبانه بر اسماعیل هجوم بردند و او را به قتل رساندند.<ref>{{پک|ناجی|۱۳۷۰|ک=فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان|ص=۹۵}}</ref><ref name=":5">{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان عصر طلایی تاریخ ایران|ص=۴۷۲}}</ref> سپس پیکر اسماعیل را به روستای مایمرغ از نواحی رودبار زم در کرانه جیحون بردند و در همان‌جا او را به خاک سپردند. با مرگ او، قلمرو سامانیان میان [[آل افراسیاب|قراخانیان]] و [[غزنویان]] تقسیم شد.<ref name="ReferenceD2">{{پک|ناجی|۱۳۷۰|ک=فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان|ص=۱۳۵}}</ref>

مقبرهٔ نه چندان بزرگ آخرین امیر سامانی که در بین مردم به مقبره علم بردار یا علمدار مشهور است، مسافت کمی باروستای آستان بابا در نزدیکی کرکی دارد. مقبره او مانند آرامگاه سامانیان بنایی است مربع شکل و گنبدپوش. در مقبره علمدار به جای [[گچ‌بری]] در شکل‌های گوناگون شاهد [[کنده‌کاری]] روی [[آجر]] هستیم.<ref>{{پک|ناجی|۱۳۷۰|ک=فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان|ص=۳۹۱}}</ref>

== سیاست‌های ایلک خان ==
پس از هجوم ایلک خان به [[ماوراءالنهر]] و تسخیر و تصرف [[بخارا]]، [[ایلک خان]] ادعا می‌کرد برای اطاعت از امیر سامانی آمده است؛ اما بلافاصله شروع کرد به دستگیر کردن فرماندهان نظامی، و بقایای خاندان سامانی.<ref name=":6">{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان عصر طلایی تاریخ ایران|ص=۴۶۷}}</ref> عبدالملک امیرسامانی، و برادرش منصور دوم، که نابینا شده بود و برادر دیگرش ابوابراهیم (منتصر سامانی) و ابو یعقوب و سایر بازماندگان سامانی را بازداشت کرد و هر کدام از آن‌ها را از هم جدا کرد و به زندان انداخت تا با یکدیگر توطئه‌ای را ایجاد نکنند. از میان فرزندان نوح سوم سامانی، ابوابراهیم اسماعیل بن نوح که دستگیر شده بود، توانست با سر کردن چادر کنیزی از خدمتکارانش از میان محبوسان بگریزد و در خانه پیرزنی از اهالی بخارا پنهان شود.<ref name=":6"/> [[قراخانیان]] برای پیدا کردن او تلاش کردند ولی موفق نشدند؛ تا اینکه از پیدا کردنش ناامید شدند. پس از آن اسماعیل به سمت [[خوارزم]] گریخت. ارسلان موفق شد با دستیابی بر بخارا بسیاری از امرا و فراریان را دستگیر کند و آن‌ها را تا حدود [[سمرقند]] تعقیب کند.<ref name=":2"/> حتی در برخوردی هم، مدافعان دیگر سمرقند را به شکست وادار کرد. وقتی این خبرها از بخارا به اسماعیل دوم سامانی رسید، به بخارا رفت. در همین میان وقتی [[ایلک خان]] باخبر شد با سپاهی گسترده عازم بخارا شد و زمانی که اسماعیل هم این خبر را شنید به سمت ابیورد فرار کرد.<ref name=":7">{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان عصر طلایی تاریخ ایران|ص=۴۶۹}}</ref> اسماعیل در ابیورد، پس از سر و سامان دادن به سپاه به سمت [[نیشابور]] رفت. [[نصر بن سبکتگین|نصر بن سبکتکین]]، برادر [[سلطان محمود غزنوی]]، که امارت نیشابور را در دست داشت وقتی از مقابله با او ناتوان شد به هرات فرار کرد.<ref name=":7"/> اسماعیل، با استقرار در نیشابور، به رتق و فتق امور پرداخت. ولی این وضع دوام نیاورد و سلطان محمود، بلافاصله به بخارا رفت و اسماعیل را سرکوب کرد. پس از آن، اسماعیل به [[اسفراین]] گریخت. قبل از آن، ابوالقاسم سیمجوری به او پیوسته بود. او در اسفراین می‌خواست به جمع‌آوری مالیات بپردازد ولی اهالی آنجا، مخالفت کردند و مجبور شد اسفراین را ترک کند.<ref name=":7"/> اسماعیل پس از آن که هجوم محمود غزنوی را به خراسان دید دیگر در آنجا نماند و به سمت [[گرگان]] رفت و به نزد [[قابوس بن وشمگیر]] پناه گرفت. قابوس هم پس از استقبال از او، بهترین اقدام را از سوی اسماعیل حرکت به سوی [[شهر ری|ری]] و دست‌یابی بر این ناحیه خالی از مدعا دید.<ref name=":1"/> پس از آن اسماعیل به ری رفت. در وسط راه، با منصرف شدن از این مقصود سردارانش، تصمیم گرفت به نیشابور هجوم برد و آنجا را تسخیر کند. او در شوال سال۳۹۱ در نیشابور مستقر شد. پس از آن سریعاً، مأموران جمع مالیات را به ولایات اطراف فرستاد. با هجوم امیر نصر غزنوی، به نیشابور، اسماعیل مجبورشد به سمت گرگان فرار کند.<ref name=":1"/> این بار قابوس، بر خلاف دفعهٔ قبل که از او استقبال کرد، بر بی‌کفایتی اسماعیل و اطمینان از عدم توفیق و موفقیت او در آینده مطمئن شد. به همین دلیل دو هزار سپاهی برای بیرون کردن او از این منطقه فرستاد.<ref name=":1"/> ظاهراً پس از شکست در نیشابور که ارسلان بالو، سردار خود را به دلیل قصور در جنگ به قتل رساند و به دنبال رانده‌شدن از گرگان ناگزیر، به سمت [[سرخس]] به راه افتاد.<ref>{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان عصر طلایی تاریخ ایران|ص=۴۷۰ و ۴۷۱}}</ref> در ربیع‌الاول سال۳۹۲، سپاه نصر بن سبکتکین به مقابله با او در سرخس شتافت. در این نبرد اسماعیل شکست خورد و بسیاری از سردارانش به اسارت گرفته شدند و به [[غزنی|غزنه]] فرستاده شدند. اسماعیل پس از شکست مجبورشد که به ترکان غز که به سامانیان اظهار وفاداری می‌کردند رو کند. پس در شوال سال ۳۹۳، با کمک آن‌ها، به سوی ماوراءالنهر حرکت کرد تا با [[ایلک خان]] جنگ کند.<ref name=":8">{{پک|هروی|۱۳۸۲|ک=تاریخ سامانیان عصر طلایی تاریخ ایران|ص=۴۷۱}}</ref> در نواحی سمرقند با ایلک خان رو به رو شد و او را شکست داد. اسیران بسیاری به دستش افتاد، اما زمانی که غزان از تسلیم اسیران سپاه قراخانی، خودداری کردند، اسماعیل نسبت به وفاداری آن‌ها دچار گمان شد. پس از اینکه متوجه شد آن‌ها قصد آزادی اسیران را دارند برای اینکه به [[ایلک خان]] نزدیک شوند با گروهی از یاران مورد اعتمادش از [[آمودریا|جیحون]] گذشت.<ref name=":8"/> به دلیل زشت کاری‌های اسماعیل و سوءرفتارهایش با مردم به هر کجا که می‌رفت مردم او را بیرون می‌کردند. در اینجا بود که اسماعیل به دلیل ناامیدی نامه‌ای به محمود غزنوی نوشت و از او برای دفع [[ایلک خان]] کمک خواست.<ref name=":8"/> او شعری را هم بیان کرد:
{{شعر}}
{{ب|از دیده که نقش تو نمودم تو بهی|وز دل که فروگذاشت زودم تو بهی}}
{{ب|وز جان که نداشت هیچ سودم تو بهی|دیدم همه را و آزمودم تو بهی}}
{{پایان شعر}}
بنابراین در مرو به سرو سامان دادن به سپاهیانش پرداخت سپس به ابیورد و شهرهای دیگر خراسان رفت.<ref name=":5"/> و پس از آن با سپاهیانش به بخارا هجوم برد. با وجود ضربات سنگینی که به سپاهیانش وارد شد به دلیل پیوستن مردم سمرقند و قبایل غز به او، در شعبان سال ۳۹۴، ایلک خان را در حوالی سمرقند شکست داد. چون ایلک خان نمی‌خواست ماوراءالنهر را از دست بدهد با سپاهی عظیم برگشت. در کنار سپاه ایلک خان بسیاری از افراد به اسماعیل پشت کردند و این عوامل باعث شکست اسماعیل می‌شد.<ref name=":5"/> پس اسماعیل از جیحون عبور کرد و در حوالی [[ولایت جوزجان|جوزجان]] رفت. در آنجا شروع به جمع‌آوری مالیات کرد از این رو از آنجا هم بیرون شد و به مرو رفت. سپاهیان محمود غزنوی هم او را از مرو بیرون کردند سپس به [[بسطام]] رفت. در بسطام با سپاهیان قابوس رو به رو شد و ناامیدانه به سمت ماوراءالنهر بازگشت. سپاهیان اسماعیل که دیگر از این جنگ و گریزها خسته شده بودند در ناحیه [[آمل شط]] او را رها کردند و به سپاهیان ایلک خان پیوستند. در این زمان اسماعیل مورد محاصره ترکان قرار گرفت و راهی جز فرار نداشت.<ref name=":5"/> حتی برادرانش به دست ترکان ایلک خانی افتادند.


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


== منابع ==
== منابع ==
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= ناجی|نام= محمدرضا|پیوند نویسنده= محمدرضا ناجی|فصل=|ویراستار=|عنوان= فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان|ترجمه=|جلد=|سال=۱۳۷۰|ناشر= امیرکبیر|مکان=تهران|شابک= 964-00-1086-3}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=ناجی|نام=محمدرضا|عنوان=فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان|جلد=|سال=۱۳۷۰|ناشر=انتشارات امیرکبیر|مکان=تهران|شابک=۹۶۴-۰۰-۱۰۸۶-۳}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=زرین کوب |نام= عبدالحسین|پیوند نویسنده= عبدالحسین زرین کوب|فصل=|ویراستار=|عنوان= تاریخ کمبریج|ترجمه=حسن انوشه|جلد=|سال=1386|ناشر= امیرکبیر|مکان=تهران|شابک=964-00-1086-3}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=هروی|نام=جواد|عنوان=تاریخ سامانیان عصر طلایی تاریخ ایران|سری=چاپ دوم|سال=۱۳۸۲|ناشر=انتشارات امیرکبیر|مکان=تهران|شابک=۹۴۶-۰۷۶۴-۰۰-۱|شابک نادرست=بله}}

{{شاهان سامانی}}

[[رده:اهالی ایران در سده ۱۱ (میلادی)]]
[[رده:برده‌داران]]
[[رده:حکم‌رانان آسیا در سده ۱۱ (میلادی)]]
[[رده:درگذشتگان ۱۰۰۵ (میلادی)]]
[[رده:سامانیان]]

نسخهٔ کنونی تا ۹ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۴۵

اسماعیل دوم سامانی
اسماعیل دوم سامانی
المنتصر
نگاره‌ای از نبرد بین ابوالقاسم و امیر منتصر سامانی
سلطنت۳۸۹–۳۹۵ ه‍.ق
پیشینعبدالملک دوم سامانی
جانشینآخرین امیر سامانی
زادهبخارا، خراسان
درگذشته۳۹۵ ه‍.ق
کرکی، ترکمنستان کنونی
آرامگاه
مقبره علم‌بردار، کرکی
نام کامل
ابوابراهیمْ اسماعیل بن نوح بن منصور بن نصر سامانی
دودمانسامانیان
پدرنوح دوم سامانی

اسماعیل دوم سامانی ملقب به امیرِ مُنتَصِر آخرین بازمانده از امیران سلسله سامانیان بود. تحرکات و تلاش‌های اسماعیل در نبردهای میان او و ایلک خان قراخانی که نیروهایش از قبایل مختلف ترک تشکیل یافته بود، با موفقیت همراه نبود و سرانجام با شکست اسماعیل، قلمرو سامانی میان حاکمان نوپای تُرک، یعنی قراخانیان و غزنویان تقسیم شد.

از میان قبایل ترک، ترکان غز تا آخرین روزهای حیات سامانیان، به آن‌ها وفادار ماندند و اسماعیل را در سال ۳۹۳ ه‍.ق هنگام نبرد با ایلک خان، یاری رساندند. سرانجام اسماعیل در ربیع‌الاول ۳۹۵ ه‍.ق توسط اعراب بنی بهیج که شبانه بر او تاختند کشته شد. آرامگاه او در میان مردم به نام «مقبرهٔ علم بردار» یا «مقبرهٔ علمدار» مشهور است و در فاصلهٔ کمی از روستای آستان‌بابا نزدیک کِرکی واقع است.[۱][۲]

لشکرکشی به بخارا

[ویرایش]

پس از دستگیری عبدالملک دوم سامانی یکی از برادرانش، یعنی اسماعیل، توانست بگریزد. اسماعیل به بخارا رفت و برای مدتی کوتاه مخفیانه در آنجا به سر برد، سپس از بخارا به خوارزم رفت، در خوارزم شماری از بزرگان دولت سامانی، به اسماعیل پیوستند.[۳][۴] اسماعیل، ارسلان بالو را به عنوان سپهسالار لشکر خود برگزید. ارسلان بالو از سوی اسماعیل به بخارا تاخت. ارسلان در بخارا، جعفر تگین و شمار دیگری از امیران ایلک خان را به اسارت گرفت و به پایتخت خوارزم که جُرجانیه (گُرگانْج) بود فرستاد. ارسلان در تعقیب فراریان تا حدود سمرقند پیش رفت. پس از آن اسماعیل به بخارا بازگشت. اهالی بخارا به گرمی از او استقبال کردند. ایلک خان نیز با اطلاع از این موضوع تصمیم گرفت که برای بار دیگر به ماوراءالنهر لشکر بکشد.[۴][۵]

تصرف نیشابور

[ویرایش]

اسماعیل و یارانش به جنوب خراسان عقب نشستند. در آن زمان امیر نصر برادر سلطان محمود که در نیشابور حکومت می‌کرد، از رویارویی با اسماعیل پرهیزید و از نیشابور به هرات رفت. سلطان محمود پس از آگاهی از این موضوع به سوی نیشابور رفت. اسماعیل هم آن شهر را ترک کرد و به سمت اسفراین حرکت کرد. در زمان اقامت سلطان محمود در نیشابور، غلامان ترک او شوریدند. شماری از این غلامان از ترس تنبیه شدن گریختند و به اسماعیل پیوستند. یکی از این افراد ابوالقاسم سیمجوری بود. پس از آن اسماعیل به همراه جمعی از یاران خود و ابوالقاسم سیمجوری برای دریافت کمک نظامی به نزد قابوس بن وشمگیر رفت.[۴] این واقعه با اوضاع نابسامان و آشفتهٔ حکومت آل بویه مقارن بود. قابوس به اسماعیل توصیه کرد ابتدا قلمرو آل بویه را تصرف کنند. اسماعیل نیز به همراه پسران وشمگیر به سمت ری لشکر کشید. در آنجا بزرگان دربار آل بویه با فریب او، از حملهٔ وی به ری جلوگیری کردند. سپس اسماعیل به سمت نیشابور حرکت کرد. امیر نصر برادر سلطان محمود نیشابور را ترک کرد و این باعث شد در شوال ۳۹۱ ه‍.ق نیشابور به تصرف اسماعیل در آید. سلطان محمود حاجب التونتاش را به کمک امیر نصر فرستاد و آن‌ها سپاه اسماعیل را شکست دادند و او را مجبور به ترک نیشابور کردند.[۴]

جنگ اسماعیل با ایلک خان

[ویرایش]

اسماعیل به گرگان رفت، و در این زمان ارسلان بالو را که سپهسالارش بود به دلیل نفوذ زیادی که پیدا کرده بود، به قتل رساند. اسماعیل با سپاه امیر نصر درگیر شد و شکست خورد. در این نبرد و درگیری، ابوالقاسم سیمجوری و توزتاش به دام سپاه غزنوی افتادند. اسماعیل پس از شکست، مدتی را در نواحی گوناگون سرگردان بود. او به قلمرو ترکان غز رفت و با یاری آن‌ها با ایلک خان درگیر شد و ضربه سختی بر لشکر او وارد کرد.

پس از آن، اسماعیل بدون اینکه موفقیت نظامی به دست آوره باشد به خراسان بازگشت.[۶] او در حمله به بخارا موفقیت‌هایی کسب کرد، و در همین زمان بود که سپهسالار سمرقند به هواداری از اسماعیل با سه هزار تن از سپاهیانش به او پیوست. اسماعیل موفق شد ایلک خان و سپاهش رادر شعبان ۳۹۴ ه‍.ق به سختی شکست دهد. ایلک خان پس از این شکست به ترکستان رفت و به جمع‌آوری سپاه برای جنگ دوباره با اسماعیل مبادرت کرد؛ بنابراین، سپاهان غز به دلیل اموال بسیاری که از سپاه ایلک به دست آورده بودند از اسماعیل جدا شدند. از جمله یکی از سران سپاهش به نام ابوالحسن طاق با پنج هزار نفر به ایلک پیوست و در نتیجه، این نبرد با شکست اسماعیل تمام شد و وی مجبور شد بگریزد.

شکست ایلک خان

[ویرایش]

اسماعیل پس از شکست، بار دیگر برای گردآوری سپاه به خراسان رفت؛ اما به هر کجا می‌تاخت با ناکامی رو به رو می‌شد. غزان از تسلیم اسرا به اسماعیل خودداری کردند. اسماعیل از ترس سازش آن‌ها با ایلک خان از قلمرو غزان خارج شد و به همراه و یاری ۳۰۰ سواره و ۴۰۰ پیاده در گذرگاه درغان از جیحون (که یخ بسته بود) عبور کرد و به آمل شط رفت.[۷] در آنجا نامه‌ای شکایت‌آمیز به محمود نوشت و از او برای دفع ایلک خان استمداد کرد. سپس به امید کمک ابوجعفر خواهرزاده از دست‌پروردگان سامانی به مرو رفت که با ایستادگی او دفع شد[گنگ] و در سال ۳۹۴ هجری وارد ابیورد شد.[۷] در آن ناحیه، ابونصر بن محمود حاجب به اسماعیل کمک کرد و در نِسا خطبه به نام او خواند. مردم نسا از ترس مخالفت با خوارزمشاه از او کمک خواستند. اسماعیل به جوشان رفت. در جوشان در برابر لشکر اعزامی خوارزمشاه شکست خوردند و تعدادی از یارانش از جمله ابونصر کشته شدند.[۷] پس از آن اسماعیل به اسفراین رفت مردم اسفراین هم از ترسی که داشتند او را بیرون کردند. اسماعیل پس از چند روز توقف در سرخس، سپاهیانش را که پراکنده شده بودند گرد هم آورد و به ساحل قطنان در آن سوی جیحون حرکت کرد. او در جنگ با مدافعان بخارا به ثغرنور بخارا عقب‌نشینی کرد؛ اما پس از مدتی در جنگی آنان را شکست داد و تارومار کرد. در این هنگام بود که رئیس الفتیان سمرقند، به نام ابن علمدار به همراه سه هزار مرد به او پیوستند. غزان هم دوباره به او پیوستند و اسماعیل نیروهایی تازه یافت و در شعبان سال ۳۹۴، دوباره ایلک خان را در نبردی سخت به نام بورنمذ شکست داد.[۷]

مرگ اسماعیل

[ویرایش]

باقی لشکریان اسماعیل کشته شدند اسماعیل پس از شکستی که خورد از جیحون عبور کرد و به خراسان فرار کرد. او به اندخوذ از نواحی جوزجان رفت و در تعقیب و گریز از برابر والیان وفادار سلطان محمود به جنابد، جومند و بسطام رفت. قابوس زیاری به کمک دو هزار مرد او را دفع کرد. اسماعیل پس از آن به سمت نسا حرکت کرد و از آنجا به امید وعدهٔ خویشاوند خود به نام ابن سرخک سامانی به بخارا رفت؛ اما این وعده فریب و دروغی بیش نبود. وقتی اسماعیل به چاه حماد در بیابان آمل شط رسید بسیاری از سپاهیان او که از جنگ و گریز چندساله خسته شده بودند از او جداشدند و او را رها کردند و با عبور از جیحون به حاجیان ایلک خان پیوستند. دشمن همهٔ گذرگاه‌های جیحون را محاصره کرد. اسماعیل هم مورد محاصره قرار گرفت. دو برادر اسماعیل اسیر شدند و به اوزکند فرستاده شدند و اسماعیل به منزلگاه ابن بهیج اعرابی از عرب‌های چادرنشین بیابان گریخت. در ربیع‌الاول سال ۳۹۵، عربان شبانه بر اسماعیل هجوم بردند و او را به قتل رساندند.[۸][۹] سپس پیکر اسماعیل را به روستای مایمرغ از نواحی رودبار زم در کرانه جیحون بردند و در همان‌جا او را به خاک سپردند. با مرگ او، قلمرو سامانیان میان قراخانیان و غزنویان تقسیم شد.[۱۰]

مقبرهٔ نه چندان بزرگ آخرین امیر سامانی که در بین مردم به مقبره علم بردار یا علمدار مشهور است، مسافت کمی باروستای آستان بابا در نزدیکی کرکی دارد. مقبره او مانند آرامگاه سامانیان بنایی است مربع شکل و گنبدپوش. در مقبره علمدار به جای گچ‌بری در شکل‌های گوناگون شاهد کنده‌کاری روی آجر هستیم.[۱۱]

سیاست‌های ایلک خان

[ویرایش]

پس از هجوم ایلک خان به ماوراءالنهر و تسخیر و تصرف بخارا، ایلک خان ادعا می‌کرد برای اطاعت از امیر سامانی آمده است؛ اما بلافاصله شروع کرد به دستگیر کردن فرماندهان نظامی، و بقایای خاندان سامانی.[۱۲] عبدالملک امیرسامانی، و برادرش منصور دوم، که نابینا شده بود و برادر دیگرش ابوابراهیم (منتصر سامانی) و ابو یعقوب و سایر بازماندگان سامانی را بازداشت کرد و هر کدام از آن‌ها را از هم جدا کرد و به زندان انداخت تا با یکدیگر توطئه‌ای را ایجاد نکنند. از میان فرزندان نوح سوم سامانی، ابوابراهیم اسماعیل بن نوح که دستگیر شده بود، توانست با سر کردن چادر کنیزی از خدمتکارانش از میان محبوسان بگریزد و در خانه پیرزنی از اهالی بخارا پنهان شود.[۱۲] قراخانیان برای پیدا کردن او تلاش کردند ولی موفق نشدند؛ تا اینکه از پیدا کردنش ناامید شدند. پس از آن اسماعیل به سمت خوارزم گریخت. ارسلان موفق شد با دستیابی بر بخارا بسیاری از امرا و فراریان را دستگیر کند و آن‌ها را تا حدود سمرقند تعقیب کند.[۲] حتی در برخوردی هم، مدافعان دیگر سمرقند را به شکست وادار کرد. وقتی این خبرها از بخارا به اسماعیل دوم سامانی رسید، به بخارا رفت. در همین میان وقتی ایلک خان باخبر شد با سپاهی گسترده عازم بخارا شد و زمانی که اسماعیل هم این خبر را شنید به سمت ابیورد فرار کرد.[۱۳] اسماعیل در ابیورد، پس از سر و سامان دادن به سپاه به سمت نیشابور رفت. نصر بن سبکتکین، برادر سلطان محمود غزنوی، که امارت نیشابور را در دست داشت وقتی از مقابله با او ناتوان شد به هرات فرار کرد.[۱۳] اسماعیل، با استقرار در نیشابور، به رتق و فتق امور پرداخت. ولی این وضع دوام نیاورد و سلطان محمود، بلافاصله به بخارا رفت و اسماعیل را سرکوب کرد. پس از آن، اسماعیل به اسفراین گریخت. قبل از آن، ابوالقاسم سیمجوری به او پیوسته بود. او در اسفراین می‌خواست به جمع‌آوری مالیات بپردازد ولی اهالی آنجا، مخالفت کردند و مجبور شد اسفراین را ترک کند.[۱۳] اسماعیل پس از آن که هجوم محمود غزنوی را به خراسان دید دیگر در آنجا نماند و به سمت گرگان رفت و به نزد قابوس بن وشمگیر پناه گرفت. قابوس هم پس از استقبال از او، بهترین اقدام را از سوی اسماعیل حرکت به سوی ری و دست‌یابی بر این ناحیه خالی از مدعا دید.[۱] پس از آن اسماعیل به ری رفت. در وسط راه، با منصرف شدن از این مقصود سردارانش، تصمیم گرفت به نیشابور هجوم برد و آنجا را تسخیر کند. او در شوال سال۳۹۱ در نیشابور مستقر شد. پس از آن سریعاً، مأموران جمع مالیات را به ولایات اطراف فرستاد. با هجوم امیر نصر غزنوی، به نیشابور، اسماعیل مجبورشد به سمت گرگان فرار کند.[۱] این بار قابوس، بر خلاف دفعهٔ قبل که از او استقبال کرد، بر بی‌کفایتی اسماعیل و اطمینان از عدم توفیق و موفقیت او در آینده مطمئن شد. به همین دلیل دو هزار سپاهی برای بیرون کردن او از این منطقه فرستاد.[۱] ظاهراً پس از شکست در نیشابور که ارسلان بالو، سردار خود را به دلیل قصور در جنگ به قتل رساند و به دنبال رانده‌شدن از گرگان ناگزیر، به سمت سرخس به راه افتاد.[۱۴] در ربیع‌الاول سال۳۹۲، سپاه نصر بن سبکتکین به مقابله با او در سرخس شتافت. در این نبرد اسماعیل شکست خورد و بسیاری از سردارانش به اسارت گرفته شدند و به غزنه فرستاده شدند. اسماعیل پس از شکست مجبورشد که به ترکان غز که به سامانیان اظهار وفاداری می‌کردند رو کند. پس در شوال سال ۳۹۳، با کمک آن‌ها، به سوی ماوراءالنهر حرکت کرد تا با ایلک خان جنگ کند.[۱۵] در نواحی سمرقند با ایلک خان رو به رو شد و او را شکست داد. اسیران بسیاری به دستش افتاد، اما زمانی که غزان از تسلیم اسیران سپاه قراخانی، خودداری کردند، اسماعیل نسبت به وفاداری آن‌ها دچار گمان شد. پس از اینکه متوجه شد آن‌ها قصد آزادی اسیران را دارند برای اینکه به ایلک خان نزدیک شوند با گروهی از یاران مورد اعتمادش از جیحون گذشت.[۱۵] به دلیل زشت کاری‌های اسماعیل و سوءرفتارهایش با مردم به هر کجا که می‌رفت مردم او را بیرون می‌کردند. در اینجا بود که اسماعیل به دلیل ناامیدی نامه‌ای به محمود غزنوی نوشت و از او برای دفع ایلک خان کمک خواست.[۱۵] او شعری را هم بیان کرد:

از دیده که نقش تو نمودم تو بهیوز دل که فروگذاشت زودم تو بهی
وز جان که نداشت هیچ سودم تو بهیدیدم همه را و آزمودم تو بهی

بنابراین در مرو به سرو سامان دادن به سپاهیانش پرداخت سپس به ابیورد و شهرهای دیگر خراسان رفت.[۹] و پس از آن با سپاهیانش به بخارا هجوم برد. با وجود ضربات سنگینی که به سپاهیانش وارد شد به دلیل پیوستن مردم سمرقند و قبایل غز به او، در شعبان سال ۳۹۴، ایلک خان را در حوالی سمرقند شکست داد. چون ایلک خان نمی‌خواست ماوراءالنهر را از دست بدهد با سپاهی عظیم برگشت. در کنار سپاه ایلک خان بسیاری از افراد به اسماعیل پشت کردند و این عوامل باعث شکست اسماعیل می‌شد.[۹] پس اسماعیل از جیحون عبور کرد و در حوالی جوزجان رفت. در آنجا شروع به جمع‌آوری مالیات کرد از این رو از آنجا هم بیرون شد و به مرو رفت. سپاهیان محمود غزنوی هم او را از مرو بیرون کردند سپس به بسطام رفت. در بسطام با سپاهیان قابوس رو به رو شد و ناامیدانه به سمت ماوراءالنهر بازگشت. سپاهیان اسماعیل که دیگر از این جنگ و گریزها خسته شده بودند در ناحیه آمل شط او را رها کردند و به سپاهیان ایلک خان پیوستند. در این زمان اسماعیل مورد محاصره ترکان قرار گرفت و راهی جز فرار نداشت.[۹] حتی برادرانش به دست ترکان ایلک خانی افتادند.

پانویس

[ویرایش]
  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ هروی، تاریخ سامانیان عصر طلایی تاریخ ایران، ۴۷۰.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ هروی، تاریخ سامانیان عصر طلایی تاریخ ایران، ۴۶۸.
  3. هروی، تاریخ سامانیان عصر طلایی تاریخ ایران، ۴۶۷ و ۴۶۸.
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ناجی، فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان، ۱۳۳.
  5. لغت‌نامهٔ دهخدا، درآیند «ارسلان بالو»
  6. ناجی، فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان، ۱۳۵.
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ناجی، فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان، ۹۴.
  8. ناجی، فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان، ۹۵.
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ هروی، تاریخ سامانیان عصر طلایی تاریخ ایران، ۴۷۲.
  10. ناجی، فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان، ۱۳۵.
  11. ناجی، فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان، ۳۹۱.
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ هروی، تاریخ سامانیان عصر طلایی تاریخ ایران، ۴۶۷.
  13. ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ هروی، تاریخ سامانیان عصر طلایی تاریخ ایران، ۴۶۹.
  14. هروی، تاریخ سامانیان عصر طلایی تاریخ ایران، ۴۷۰ و ۴۷۱.
  15. ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ ۱۵٫۲ هروی، تاریخ سامانیان عصر طلایی تاریخ ایران، ۴۷۱.

منابع

[ویرایش]
  • ناجی، محمدرضا (۱۳۷۰). فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان. تهران: انتشارات امیرکبیر. شابک ۹۶۴-۰۰-۱۰۸۶-۳.
  • هروی، جواد (۱۳۸۲). تاریخ سامانیان عصر طلایی تاریخ ایران. چاپ دوم. تهران: انتشارات امیرکبیر. شابک ۹۴۶-۰۷۶۴-۰۰-۱.